تنهایی

دریای بی کرانم سلام...

همیشه وقتی بهت فکر می کنم یه دنیا حرف دارم...

اما نمی دونم چرا تا می خوام اونارو بنویسم دستام قدرت نوشتن پیدا نمی کنه.اما از یه چیز خوشحالم...

خیالم راحته که خودت اون حرفارو می دونی.

الان که دارم از تو می نویسم،قلبم داره تند تند می زنه...

چشمام صفحه ی کاغذو خیس کرده...

می دونی که چقدر دلم گرفته..

می دونی که چقدر بهت احتیاج دارم...

همه ی سلول های بدنم تو رو می خواد...

راستی داره بارون می یاد...

خودت که بهتر می دونی...

چقدر هم تند تند می یاد..

آسمون هم دلش گرفته اما خوش به حال آسمون وقتی دلش می گیره می باره و بعد دلش صاف و آبی میشه...

من وقتی دلم می گیره فقط تو رو دارم که باهاش حرف بزنم...

دل منم این جوری آروم میشه...


نوشته شده در پنج شنبه 89/1/26| ساعت 1:14 صبح| توسط یلدا| نظرات ( ) |


قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت